شیاطین برای مقابله با یک آیه مشورت می کنند
شاید خیلی از جوانها را دیده باشید گناهی را که دم دستشون بیاد به راحتی انجام میدهند و پیش خودشون این طوری فکر میکنند که خدا که ارحم الراحمین است و میبخشد ما هم بعداٌ! توبه میکنیم. گذشته از این که اصلاً خداوند رحمتش شامل اینجور را که نمیشود یا نه و اینکه با چه شرایطی انسانها را مورد آمرزش قرار میدهد و همین طور این بعداً هیچ وقت میآید یا نه!! میخواهیم در مورد قسمت سوم و مهمترین استدلال آنها که توبه میکنیم صحبت کنیم و ببینیم که این مورد عطف به آن دو مورد قبلی میشود یا واقعاً توبه میکنند؟ به این حدیث توجه کنید .....
هنگامی که این آیه (135 / آل عمران) نازل شد:
«والذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروالله فاستغفروا لذنوبهم»
«پرهیزکاران کسانی هستند که هرگاه مرتکب گناه زشتی شدند یا به خود ستم کردند به یاد خدا می افتند و برای گناهان خود طلب آمرزش می کنند».
یعنی توبه می¬کنند وتوبه آنها پذیرفته درگاه خدا می شود.
ابلیس نگران شد و به فراز کوه ثور (که از کوههای بلند مکه است) رفت و با بلندترین صدای خود فریاد زد و اعوان و فرزندان خود را طلبید. آنها به دور او اجتماع کردند و علّت این دعوت را پرسیدند، گفت: چنین آیهای نازل شده که به وسیله توبه تمام زحمات ما به هدر میرود. کیست که در برابر آن چاره اندیشی کند؟ یکی گفت: من با دعوت انسانها به این گناه و آن گناه اثر آیه را خنثی می¬کنم، ابلیس پیشنهاد او را رد کرد. دیگری نیز شبیه آن پیشنهاد را کرد آن نیز رد شد.
سومی و چهارمی و ... پیشنهاداتی کردند همه رد شد.
تا اینکه شیطان کهنهکاری به نام «وسواس خناس» به پیش آمد و گفت: من این مشکل را حل می کنم. ابلیس گفت: چگونه؟
خناس گفت: «اعدهم و امنیهم حتی یوقعوا الخطیه فاذا واقعوا الخطیئه انسیتهم الاستغفار»:
«انسانها را با وعدهها و آرزوها آلوده به گناه می کنم. سپس استغفار و بازگشت به سوی خدا را از یاد آنها میبرم. یعنی با ایجاد از هم جدا باشد آنها را از فکر توبه بیرون می برم. ابلیس این پیشنهاد را پذیرفت و به او گفت: «انت لها»: تو را مأمور این کار میکنم که کار به جایی است.
و این مأموریت را تا پایان دنیا به عهده «وسواس خناس» گذاشت. باید توجه داشت که کلمه «وسواس» به معنی وسوسهگر است و «خناس» به معنی گریز و پنهانی است، چرا که شیطان از نام خدا می گریزد و پنهان می گردد.
1)مجالس صدوق مجلسی، 171، بحار، ج 63، ص 197. داستان دوستان، ج 5، ص